بگم از دیروز ک منو پرستو و هانی دل تو دلمون نبود برا نقاشی ..

دیشب براش نقاشی رو فرستادم و تا ساعت 3شب آن بودم و با هانی حرف میزدم ساعت 3 و ده دیقه کپمو گذاشتم ساعت 3 و 12 پی ام داده بود :))))))

تشکر کرده بود :))

خب من دلم فرار از ادما میخواست و با این هوای سرد و بارون و برف نمیشه جایی جز این اتاق تاریک ک بعضی وقتا حس میکنم سلول انفرادیه برم

دیشب سر کاف ی بحث کوچولو با هانی داشتم.جوابامو میذارم ادامه مطلب...

امروز صبح ی چشم باز ی چشم بسته اولین کاری ک کردم اومدم تل تا ببینم کاف جوابمو چی داده ک خب تشکر کرده بود :)) منم گفتم ممنون قابل ی رفیق بامعرفت رو نداشت😊❤️ اونم گفت متشکرم نقاشیتم خیلی خوبه😊 میخاستم بگم اره دیگه دکتر نشدم میرم نقاش میشم عکس ادمای دل خسته رو میکشم بشن درس عبرت برا بقیه اول از همه هم از خودم شرو میکنم🙃

دلتنگم ... میترسم این دلتنگی خفم کنه...نشسته ام کنار جاده و ب ادامه راه نگا میکنم..چراغای آبادی رو دور میبینم ..پاهام زخمی شدن ...کمک ادما رو نمیخوام...میخوام خوده خدا برام معجزه کنه.ینی میشه؟ میشه بازم معجزه ای رخ بدهد؟ میشه این حالت تهوع خوب بشه؟

میخوام هر دو تلگراممو پاک کنم...ابزار ارتباطی با ادما یدونشم زیادیع چ برسه دوتااا..