امشب دلم خواست از حاله خوبه این روزام بنویسم

انقد از روزای سختم نوشتم بذار ی بارم از قشنگیای دنیا بنویسم

از ماه جان ک اون شب وسط اون همه درس و امتحان و الودگی هوا و بی حوصلگی و رسانه گریزی برام ویس گرفت و اپلود کرد و فرستاد تا زود جوابموبده...ازینکه سعی کرد اون روزا حتی با گوش دادن بهم حالمو بهتر کنه...

دلنشینن ادمایی ک ادعایی ندارن و بی منت وسط زندگیشون برات وقت میذارن...

از چند شب قبل که با مشاورم (مهندس_دکی) در مورد ی چیزایی حرف زدم و اون همینکه بود و شنید و اخرم گف من تو این مسائل تخصص ندارم و فقط میتونم تو درس بهت کمک کنم..و من گفتم همین برام مهم ترینه.از اینکه فرداش ک حالم خوب شد و یادم افتاد چ حرفایی بهش گفتم خیلی حس بدی گرفتم..خجالت میکشیدم ازش.من برای مردی از زندگیم و حس و روزام گفته بودم ک نهایت حرف زدنمون در مورد درس بود و تمام.و وقتی دو شب بعدش بهش گفتم فک کنم توجه خونم افتاده بود ک حالم اونطوری بد بود و رفتار میکردم گف من ک حواسم بهت بود!! و وقتی گفتم حرفای اوون شبمو فراموش کنه گف کدوم شب؟در مورد چی حرف میزنی؟! و این ینی ته مردونگی..ادمی ک از روز اول از بودنش خوشحال نبودم اما الان بابت بودنش خدارو شکر میکنم :))

از اون شب ک زهرایی زنگ زد...اونقد خندیدم ک گونه هام درد گرفت. که مامان تعجب کرد از صدای خنده هام..ک بابام پرسید تو ازین دوستا هم مگ داشتی؟..خداروشکر برای داشتنش..ن فقط چون خندیدم..ن...چون زهرا از اون رفیقاییه ک حس میکنم اگه نباشه زندگیتو باختی..ادم اونایی رو ک تو روزای سختش بودنو هیچوقت فراموش نمیکنه..ازش بابت اشنا کردنم با پرستو هم تشکر کردم..دختری ک خیلی شبا پا ب پام بیدار موند و سعی کرد ارومم کنه..

با خودم میگم باید ی جوری زندگی کنم ک ادما ب خاطر داشتنم خداروشکر کنن :))

دیروز رفتم بازار..مغازه حاج آقا...مردی ک برخلاف قیافه ی جدی ک داره بزرگترین مهربونی دنیا رو ب عنوان ی غریبه بهم کرد..بهم گف میخوای کتابتو نفروش من پولشو قرض میدم بهت برو کتاب دیگه رو بخر..گفتم ن لازمش ندارم نمیخوامش..کتابی ک بقیه ازم 40 برمیداشتن رو 60 خرید..خودم 55خریده بودمش پارسال :)) هر چی گفتم ن نمیخواد گف جای دوری نمیره...راست میگف جای دوری نرفت هک شد تو ذهن و قلبم.. بهم گفت با من تعارف نکن کله پوک.من دایی مهدی ام هااا..دایی مهدی عزیز ک قشنگ ترین کله پوک دنیا رو بهم گفت^_^ برای سلامتیش همیشه صلوات میفرستم و بی نهایت منتظرم روزای بعد کنکورم بیاد تا برم و از دریای کتابای دایی مهدی استفاده کنم..خدا سایه دایی مهدی های دنیا رو حفظ کنه..دایی مهدی ها ک باشن میتونن دنیا رو قشنگ کنن..میتونن اونقد حس خوب بهت بدن ک وقتی تو خیابون راه میری لبخند بزنی.اونقد ک بتونی ب ی این فک کنی میشه ی کارایی بکنی و بدونی جای دوری نمیره..دایی مهدی ی درس بزرگ بهم دادی...

دیروز با خودم میگفتم خدا خیلی دوسم داره ک همه ی ادم خوبای دنیاشو داره میفرسته سرااغم و ته دلمو قرص میکنه..این ادما نشونه ان..این ادما کاراشون بوی خدا میده :))